شب دوم فاطمیه ۹۳ – هیئت آلالله دماوند / موضوع: «چرا فاطمه با آن همه فضایل توسط مسلمانان کشته شد»
بسم الله الحمن الرحیم/تاریخ بستر تجربیات موفق و ناموفق پیشینیان و محل بروز و ظهور پیچیدگی های فردی و اجتماعی آدمیان، ملل واقوام است، هر مقطع تاریخی همچنان که برای مقطع زمانی پس از خود یک تجربه گذشته است، آینه گذشتگان نیز هست.فلذااز قدیم مشهور است که تاریخ معلم انسان هاست،بعضی نظریه پردازان تاریخ را بسان یک موجود زنده می دانندکه دارای روح وجسم است جشم تاریخ حوادث واتفاقات آن است وروح تاریخ انسانهای اثر گزاری هستند که نقش افرینی کرده اند وتاریخ وحوادث آن حول محور آنان می چرخد.اسلام وحوادث درون آن نیز از این قاعده مستثنی نیست به همین جهت مابرای اسلام تاریخ قائلیم ونکته غیر قابل انکار اینست که اگر افراد روح تاریخ هستند پیامبر اکرم وعلی مرتضی روح تاریخ اسلامند(تحلیلی از نقش امیر المومنین در کنار پیامبر تا رسیدن به مرحله انفسنا وانفسکم ارائه شد) اسلام بدون نام این دو تاریخی ندارد.پیامبر گرچه پیامبری برای همه بشریت وتمام جغرافیای عالم است اما نبوت او در سرزمین حجاز وجزیره العرب آغاز شد در میان انسانهای خاص افرادی که قتل وغارت افتخارشان بود ، زنده بگور کردن دختران عادتشان بود، پسترین غذاهارا در بدترین حالات می خوردند،شمشیر وخون پررنگ ترین نقش را در زندگی انها بازی می کرد.از تجاوز به حقوق واموال دیگران ابایی نداشتند وتوحش وبربریت رویه زندگی شان شمرده می شد. جنگ هاى ممتدّ قبیله اى ، زمامدارى لجام گسیخته، تعصّبات جاهلى،غرور و تکبّرتوانگران،جنگ هاى ممتدّ قبیله اى، تبعیّت کورکورانه،شرب خمر و فساد ،قساوت و شقاوت،جهل و خرافه گرایى،ادبیّات بى محتوا وبودنظام طبقاتى شاخصه آنها بودو هیچ خیری در این افراد دیده نمی شدبرای همین هیچ یک از دو امپراطوری بزرگ زمان انها را مستعمره خود نکردند.تعبیری دارد حضرت جـعـفـر بن ابى طالب که به نمایندگى مسلمانان اوّلیه در پاسخ (نجاشى ) پادشاه حبشه که از مـاهـیـت دینشان پرسیده بود، اظهار داشت : شهریارا! ما گروهى از مردمِ [دوران ] جاهلیت بودیم . بت مى پرستیدیم ، مردار مى خوردیم ، مرتکب فحشا و ناروا مى شدیم ، پیوند خویشاوندى مى گـسـسـتـیـم و بـا هـمسایه بد رفتارى مى کردیم و نیرومندان ما ناتوانان را مى بلعیدند. بدین حـال بودیم تا خداى مردى را از میان ما به پیامبرى برانگیخت که نسب و دودمانش را مى شناختیم و بدرستى و امانتدارى و پاکدامنى وى باور داشتیم . ( سیره ابن هشام ، ج ۱، ص ۳۵۹٫)
پیامبر در این محیط وشرایط مبعوث شد ونبوت خود را به دستور خدا پنهانی آغاز کرد(البته این پنهانی بودن به معنی بی اطلاعی کفار ومشرکین نیست در این سه سال آنها مطلع بودند اما با تمسخر به این دعوت نگاه می کردند قبل از این ورقه بن عبدالله نامی دعوت به مسیحیت کرده بود وشکست خورده بود وکسی استقبال نکرد وابوسفیان به این دید به پیامبر نگاه می کرد) بعد از این سه سال خدا دستور علنی کردن دعوت را صادر فرموداو روزی در کنار کوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت کند. ابتدا با واژه یا مباحاه که عرب به جای زنگ خطر به کار می برد، توجه همه را به خود جلب کرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقه ی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم! اگر به شما بگویم پشت این کوه دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد تجاوز به مال و جان شما را دارند، باور می کنید؟ همه تصدیق کردند و گفتند: آری! ما تا به حال دروغی از تو نشنیده ایم. فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری بکنم، من شما را از عذاب دردناک می ترسانم. موقعیت من همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه ی دور می بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیشآمد با خبر می کند(سیره حلبی، ج ۱، ص ۳۲۱ )
با این دعوت افراد زیادی به پیامبر گرویدند اما سران کفر وشرک موضع خود را تحکیم کردند وشروع به اذیت مسلمانان وشخص پیامبر گرفتند وسیاست فشار قبیله ای اولین اهرم قریش برای مقابله با تبلیغ رسول اکرم صلی الله علیه و آله فشار از سوی قبیله و به طور طبیعی رئیس قوم، یعنی ابوطالب علیه السلام بود. آنان به طور دسته جمعی نزد او رفتند و گفتند: برادرزاده ات خدایان ما را ناسزا می گوید و آیین ما را به زشتی یاد می کند و به افکار ما می خندد و پدران ما را گمراه می داند. یا از او بخواه دست از ما بردارد یا او را در اختیار ما بگذار و حمایت خود را از او سلب کن (سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶۵ .) .(سیر حمایت های حضرت ابوطالب توضیح داده شد وآزارواذیتهای که پیامبر واستهزائ های که برایش صورت دادن به تفصیل شرح داده شد) کار اذیت ها به جای رسید که پیامبر دستور مهاجرت به حبشه را صادر کرد وخودش نیز سر اخر پس از اطلاع وحی از نقشه قتلش در شب لیله المبیت با جان فشانی امیر المومنین به مکه هجرت کرد. مدینه از او استقبال کرد ونام خود را از یثزب به مدینه الرسول تغیر داد بر سر اینکه پیامبر کجا ساکن شود دعوا وکشمکش بود….اما مدینه هم خالی از دشمن نبوددر صدر اسلام افراد بسیاری در مدینه، همراه پیامبر(ص) و میان اصحاب آن حضرت بودند. اینان برای نابودی اسلام نقشه ها کشیدند و ماجراها آفریدند. حضرت در زمان حیات خود از آنها دل پر غصه داشت و نسبت به آینده امت اسلامی از آن ها نگران بود و در موردشان هشدار می داد.این جریان جریان منافقین است که در راس انها وفرد مشخص شان عبدالله ابن ابی است.این جریان گروهى از منافقان در یک جلسه سرى، براى قتل پیامبر توطئه کردند که پس از مراجعت ازجنگ تبوک در یکى از گردنه هاى سر راه به صورت ناشناس کمین کرده، شتر پیامبر را رم دهند، و حضرت را بقتل برسانند.در حجه الوداع جلوی پیامبر را برای ابلاغ امامت گرفتند ومانع شدند.در جنگها تصمیمات پیامبر را نقض می کردند….(توضیحات کامل در باره فعالیتهای منافقین داده شد)
شرک مکه ونفاق مدینه دولبه تیز شمشیری بود که شیطان برای براندازی اسلام تدارک بود.پیامبر شرک مکه را با فتح مکه برچید وامثال ابوسفیان مجبور به تسلیم شدند.اما منافقان تا اخرین لحظه حیات پیامبر زنده بودند ومترصد فرصت.بله! با شهادت پیامبر این جریان جان گرفت وزمام امور را به دست گرفت ودر قالب خلیفه تراشی برای پیامبر بر اسلام تسلط یافت وحالا باید موانع پیش رو را بردارد.
وفاطمه زهرا وخانه علی مرتضی بزرگترین سد در پیش روی انهاست.
بناشد این چرا را پاسخ بگوییم که فاطمه با ان همه فضایل چرا مقامش از سوی مسلمانان نادیده گرفته شد به خانه اش حمله کردند واو را زدند وکشتند.جواب این است که اینها اصولا مسلمان نبودند بلکه دشمنان اسلام ومنافقین بودند که در اسلام رخنه کردندوپیامبر هم فرصت نیافت انها را شکست دهد…
جالب است بدانید منافقین یک جریان برجسته بودند که خدا درباره انها سوره نازل کرده است وهمیشه مزاحم پیامبر بودنداین خودش مساله فوق العاده ای است که تا پیغمبر زنده است اینهمه صدای اینها هست که در خود قرآن کریم منعکس است ولی پیغمبر که از دنیا می رود، یکمرتبه گویی چنین افرادی اصلا وجود نداشته اند و اصلا دیگر در تاریخ اسلام اسمی از منافقین برده نمی شود. این نشانه این است که در اثر شهادت پیغمبر اکرم و برقراری خلافت، جریان شکلی پیدا کرد که منافقین منافع خودشان را تأمین یافته دیدند، این بود که دیگر اسمی و صدایی از آنها نبود. این مطلب حتی در مورد منافقین مدینه صادق است و در مورد منافقین مکه، امثال ابوسفیان تاریخچه خیلی روشنی دارد.
حالا باید ابهت های افراد دارای فضیلت را بشکنند ومردم را به جاهلیت برگردانند.فلذا آتش آوردند درب خانه ای که مورد احترام خدا وپیامبر بود…..